وبلاگ شخصی میثم معتمدنیا
این وبلاگ به بررسی و تحلیل رخدادها می پردازد،مطالب درج شده در این وبلاگ نظرات شخصی نویسنده آن می باشد، در صورت استفاده از مطالب وبلاگ قید نمایید: برگرفته از وبلاگ شخصی میثم معتمدنیا
۱۳۸۸ شهریور ۲۷, جمعه
بررسی قتل بعد از 4 سال

افسر یک کلانترى که به دنبال بى‌توجهى راننده جوان به فرمان ایست او، با شلیک گلوله راننده را از پا درآورد، دیروز در دادگاه کیفرى تهران محاکمه شد.
به گزارش ایسکانیوز، شلیک پیاپى شش گلوله، عصر 23 مهر 1384 در خیابان دلگشا لرزه بر جان مردم انداخت و آنان با بدن خون آلود راننده 22 ساله‌اى به نام «مصطفی» روبه‌رو شدند.
در آن میان، افسر کلانترى 132 نبرد به نام «محسن» که به دنبال بى توجهى راننده جوان به فرمان ایست دست به سلاح برده بود، «مصطفی» را به بیمارستان ناجا رساند اما او به خاطر شدت خونریزى جان باخت.
بدین ترتیب بازجویى از متهم و همکارانش آغاز شد و «محسن» درباره جزئیات تیراندازى گفت: در خیابان سرگرم گشت بودم که دیدم یک راننده در ملأعام، روزه‌خوارى مى‌کند. همان موقع فرمان ایست دادم که «مصطفی» دستپاچه شد و بر سرعت خودرواش افزود.وى ادامه داد: به دنبال تعقیب و گریز، راننده در پشت چراغ قرمز متوقف شد و من از ماشین ناجا پیاده شدم. سراغش رفتم اما او مى‌خواست فرار کند که تیراندازى کردم.
همچنین شاهدان عینى تأیید کردند، وقتى افسر کلانترى به سمت خودرو مصطفی مى‌رفت، این پسر تصمیم داشت فرار کند که پنج گلوله از فاصله نزدیک شلیک شد. به دنبال اعتراف‌هاى «محسن» کیفرخواست صادر و به شعبه 71 دادگاه کیفرى تهران فرستاده شد. هیأت قضایى پس از شور، این افسر را گناهکار شناخت و به مرگ محکوم کرد.
این گزارش مى‌افزاید: رأى اما با اعتراض وکیل مدافع متهم در دیوان عالى کشور شکست و دیروز «محسن» در شعبه هم‌عرض (74 دادگاه کیفرى تهران) پاى میز محاکمه ایستاد.
در این نشست که به ریاست قاضى «حسن تردست» و با حضور چهار مستشار تشکیل شد، ابتدا «ا..یار شکاری» به عنوان نماینده دادستان، کیفرخواست را خواند و براى «محسن» به اتهام جنایت عمدی، تقاضاى اشد مجازات کرد.
سپس پدر و مادر قربانى در جایگاه ویژه قرار گرفتند و براى متهم، حکم مرگ خواستند. نوبت دفاع به ستوان دوم «محسن» که رسید آدمکشى را غیرعمد خواند: وقتى دیدم راننده جوان در حال روزه‌خوارى است، فرمان ایست دادم؛ اما او از اجراى دستور، امتناع کرد. سپس به دنبال تعقیب و گریز خودرو را متوقف کردم و مدارک خواستم که راننده، دنده عقب گرفت تا فرار کند. به همین خاطر به صورتش اسپرى اشک‌آور پاشیدم.

وى توضیح داد: راننده فرار کرد که من و همکارم تعقیبش کردیم و با رعایت قانون به کارگیرى سلاح گرم، لاستیک ماشین را نشانه رفتم. «مصطفی» باز هم تسلیم نشد و زمانى که در ترافیک، گیر کرد جلو رفتم. راننده در همان لحظه دستش را به زیر صندلى برد تا خود را مسلح کند که من متوجه شدم و او را خلع سلاح کردم. هنگامى که او را از ماشین پیاده کردیم به طرف من آمد تا اسلحه‌ام را بگیرد. من هم هل شدم و چند قدم به عقب برگشتم که دستم لرزید و...
قاضی گفت: شهادت شاهدان حاکى از این است که در رساندن «مصطفی» به بیمارستان تعلل کرده‌ای، چرا؟ متهم پاسخ داد: مى‌خواستم راننده زخمى را با ماشین خودش به بیمارستان برسانم اما لاستیک آن پنچر بود. به دنبال جک مى‌گشتم تا پنچرى بگیرم و بعد مجروح را به بیمارستان برسانم!
متهم در آخرین دفاع اظهار داشت: من قصد کشتن کسى را نداشتم و فقط مى‌خواستم وظیفه‌ام را انجام بدهم. بنابراین گزارش، در پایان هیأت قضایى به شور نشست تا رأى تازه‌اى صادر کند.

نظر نویسنده : به تاریخ اتفاق دقت کنید.٨۴/7/٢٣ یعنی 4 سال پیش.در حالی که جوانان سبز امروز بی گناه دستگیر و محاکمه می شوند،شخصی که جان یک انسان بی گناه را گرفته بعد از 4 سال و...

برچسب‌ها: ,